کجای قافله بودی

کجای حادثه از من گرفت جانم را
کجای معرکه از دست ها توانم را

کجای مرثیه ها یادگار مرگ تو بود
کجای قافیه ها باختم زبانم را

کجای قافله بودی که ما نمی دیدیم
که گنج وصل تو پر کرد دودمانم را

به شکل نقطه پرگار بودم اما شست
گرانش زحلت چرخ کهکشانم را

غزال وحشی احساس با طراوت تو
به غمزه کشت پلنگان دیدگانم را

نسیم مکنت جغرافیای دولت تو
پر از طراوت شب کرده آسمانم را

پر از ستاره شدی شعر ما نمی شنوی
پر از ترانه ی شب کرده ای جهانم را

حضور توست در این قلعه سکوت شبم
"که عطر یاد تو پر کرده آشیانم را"

شعر از : محمدحسین داودی



برچسب‌ها: glarishaمحمدحسین داودی
[ دو شنبه 7 مهر 1399 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]

دوبیتی

بهار شهر ما بی شادی اومد
نه ناز اومد نه با آبادی اومد
من از بارون سراغت رو گرفتم
صدا زد مژده ی آزادی اومد

بهار بلبلان ساز است و آواز
که می بارد به بستان نغمه ی ساز
بهار ما ولی سوز است و دلسوز
که می سوزد درونم شوق پرواز

به نوروز کرونا وای ای وای
به دنیای پس از ما وای ای وای
کرونا میمونه یا رفتنیه؟
اگر باشه همینجا وای ای وای

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
بیا این باغ ما این داس و این بیل
برای هرکسی یک گل بکاریم
که آهنگر بداند بیل یا میل

تصور کن هزارن سال انسان
به سالی جملگی گردند حیوان
نمی دانم گناه کیست این بار
تصور کن زمین اینبار بی جان

تو دوری از من و من دور دورم
تو هستی پیش من ، من کور کورم
شبی یادم میوفتی و سراغم
که میگیری دگر من خاک گورم

عزیزم سال نو الله یارت
سلامت باشی و خوش باشه کارت
امید ما به این خاک و زمینه
همه اجدادت و ایل و تبارت

تو قندونه لبت ، حرفات پر از قند
لبت غنچه پر از شعر و شکرخند
ترُش رویی نکن ای نور دیده
به لبهای شما زیباست ، لبخند

 

دوبیتی ها از : محمد حسین داودی(با الهام از دست نوشت های حاج صادق)



برچسب‌ها: glarishaدوبیتیمحمدحسین داودیگلاریشا
[ چهار شنبه 10 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]

از نیستی رسیده به هستی


ای واژه ای برای رهایی             از واژه های رنج و سیاهی

ای بر فراز پرچم نیکی               در پست گاه پوچ تباهی
ای یادگار ژاله ی پرپر               ای خون گرم سایش خنجر
ای رنج های نسل پر از غم             درآخرین چکامه ی دفتر
ای آخرین کشاکش مستی              بر تارک زمانه نشستی
تو  راز جاودان وجودی                           از نیستی رسیده به هستی
پیروز   آه  آینه هایی                             مظلوم جنگ وخون خدایی
فرهنگ اشک و ظلم ستیزی                     آزادمرد   و سرو   رهایی




بوی دعای تو پر میکنه     شهر قدیمی تنهایی رو
داغ نگاهت علامت زده    نوکر روضه ی زهرایی رو

اسم تو میبرم از یاد مگه          میتونی قلبمو آروم کنی
گوش بده میشنوی بد می زنه         تپش قلبمو  که می دونی

کی بهم میگه باید هیئت برم؟         کی بهم میگه شدعزای شما
کی لباس مشکیمو کرده تنم         کی داره بم میگه پاشو بیا

 گم میشم توو سیاهی مثل علم     این عطره چیه الآن تووی تنمه

تا صبحم باشه بازم هیئت میرم        همه دلخوشیم آخه این پرچمه

 

 از مجلست خیالت تخت تخت       همه خوبیم خدا مگه بد میده؟

هرجوری شده سفره داریم امسالم      خدا به کار شما برکت میده

 

یه ماهه قبل محرم بیاد       مشکیو عشق شبای شما
می دونی جایه دیگه نیس جامنو     فقط میام پا عزای شما

 

می دونی جای دیگه نیس جام اصن    باز با یه عشقی رسیدم همین

نگو نیا که میریزم بهم             دیوونه تر میشم اونوقت بیا ببین

 

خلوت شعر شبام می خونه قصه ی پرچم پر هیبتش

یا حسین گفتم و بازم می گم کربلایی میشم از برکتش

 





 
...
دستاتو باما  بالا بگیرو    دردای  ما را فکر شفا کن
دردای دنیا تو سینمونه     ما شیعیان را امشب دعا کن
آه ای خدایا مظلومه شیعه    پایان نداره رنج مدینه
تا شیعیان مظلوم بحرین    سینه به سینه بیداد کینه
راه خلاصی دوره خدایا    آخه کجای دنیا چنینه
کشتن گناهه جزمال شیعه    نامرده دنیا تف بر زمونه
شور حسینه دنیا شلوغه    زشتی میمیره با خون شیعه
دنیا سیاهه درداش زیاده    با خون شیعه آروم می گیره
الله اکبر ذکر لبامه        خونم می جوشه قلبم میسوزه
آقام حسینه این راه اونه    با خون پاکش چشم انتظاره
چشما پراشکه دردا زیاده    ظالم برا ما رحمی نداره
آره همینه دنیا کوچیکه     دردای دنیا پایان نداره
...
...
...
یه جمعه ی دیگه

تموم شد آقا جون

گذشت جوونیمون

پای روضه هاتون
آخه آقا جون چقدردیگه باشیم چشم به راهتون

منتقم خون حسین بن علی

شهید بی غسل و کفن اربابمون
جمعه ها یکی یکی میآن و می رن عمر ما تموم
یاپای مجلس روضه ای که می شه

مثل شمع میسوزیم عاشقونه براتون
گریه می کنیم و سینه می زنیم

کوچه کوچه ی غریبی رو آقا جون


یه بارونی توی نگامه

توی شادی و غصه داره یه دم می باره
نمی دونم چرا آروم نداره

داره می سوزه و پردرمیاره
نمی دونی مگه جمعه ها که می شه  هیئت داره
امشب برای ستاره های هفتا کهکشون

ناله های جوونترای شهر آسمون
یه گوشه ای خلوت میکنن و با هم می خونن

تموم عالمو حیرون میکنه صدای دلشون
توی موج عاشقونه غریبونه
با یه صدای پراز غصه

داره می خونه یه روضه خونه
صدا داره توی گوشه ی قلبم می زنه جوونه

دل هر کسی پر در میاره اشکم می باره
قراره بریم کرب وبلا

برای لیاقتش می ریم به پابوس امام رضا
میریم زیر ایوون طلا

با سوز و آه
روضه می خونیم گریه می کنیم سینه می زنیم
به شب تاریک خونه ی قلبم

تابیده خورشید عالم و آدم
می دونی هرچی بزرگه تو دنیا

اگه کنار پرچمه کوچیکه برا من
همه حسینیه بوی خدا میشه   پره از زمزم مهر شما میشه
نوبتی هم باشه نوبت روضه ی    سقای تشنه ی کربوبلا میشه
...
...
...
پارچه عزا پیرهن سیاه هیئت میگیرم
آرزومه یه روز توی هیئت بمیرم
زیارت آقام حسین اول عشقه
سینه زنون گریه کنون امشب بهشته
روضه ارباب می خونم شفا می گیرم
دستمو بالا می کنم عطا می گیرم
نماز دعام  ذکر شبا م عشقم امیره
همین روزا حاجتمو از خدا می گیره
دارم می گم هر جوریه می شم خدایی
با اذن حضرتش می شم کرب بلایی
این دیگه حاشا نداره عاشق شدم من
مرثیه خونم و نمک خوردت شدم من
دست منو بگیر بیام باز در خونت
یه وقت نشه جدا بشم از در خونت
تموم عالم یه طرف با جود و جاهش
پرچم هیئت یه طرف با اسم پاکش
نماز دعام ذکر شبام هیئت میگیرم
دارم می گم یه روز توی هیئت میمیرم
...

شعر ها از : محمد حسین داودی



برچسب‌ها: گلاریشابازرانمحمدحسین داودیمحرم
[ 28 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

پیوندها


سلام دوست خوبم

 

 گلاریشا محمد حسین داودی  glarisha  برای تبادل لینک

اینجا آدرس خودتو بنویس

ممنون از حضور گرمت